کورشکورش، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

بهونه ی زیبای زندگی

احولات این چند روز

سلام عزیزم .... خوبی گلم؟......چه خبر؟..... من که شرمنده روی ماه شما هستم یک هفته هستش پست جدید برات نزاشتم از دستم خیلی ناراحتی؟.... اخه مامان یک هفته خونه مامان لیدا وبابایی بودیم تا اونا از مشهد بیان برای همین اصلا نمی رسیدم برات پست جدید بزارم ولی یک هفته هم اتفاق خاصی نشد فقط 5 شنبه رفتیم مهمونی دایی بابا محمد با خانمش از مکه اومده بودن و5 شنبه همه دعوت کرده بودن زن ومرد جدا بودن اول پیش من بودی شروع کردی بدو بدو کردن دیدم من سختم دنبالت بیام فرستادمت پیش بابامحمد تا با عموهات بازی کنی که اونجا هم حسابی سنگ تموم گذاشتی دیدی دایی بابا محمد زیاد حالش خوب نیست پدیرایی کنه تو دست به کار...
22 آبان 1391

واکسن انفولانزا

کورش جونم چه خبر؟خوش میگذره؟ امیدوارم همیشه شاد وخرسند باشی وبه چیزی که لیاقت داری برسی من امیدوارم تو زندگیت موفق باشی وهمیشه وهر لحظه برات دعا میکنیم عزیزم امسال دکتر گفت میتونیم برات واکسن انفولانزا برات بزنیم البته 2 بار باید برات بزنیم یعنی الان یک نصف بزنیم ماه دیگه دوباره برات نصف بزنیم حالا شانس تو واکسن گیر نمیاد هر جا گشتیم  فایده ای نداشته فقط به بیمارهای خاص میدن مامان لیدا چون اسم داره بهش دادن اونم دید ما گیرمون نیومده گفت من نمیزنم برای کورش بزنید اگه ما گیرمون اومد بهش بدیم بزن اگه گیرمون هم نمیومد که هیچی بابا محمد هم زنگ زد به داییش اونم گفت بیارش مطب خودم...
14 آبان 1391

ما اومدیم

اگر اسمان به ماه و ستارگانش دریا به صدف و مرواریدش و زمین به وسعتش می نازد ما هم به تو می نازیم کورش جونم عزیزم دیروز رفتیم تهران برای دکتر سونو وازمایش دید وگفت ازمایش مشکلی نداره ولی تو سونو  هنوز کلیه راستت رسوب داره که اگه برطرف نشه دوباره سنگ میشه ودوباره گفت داروهات مصرف کنی تا یک ماه دیگه اون وقت  دوباره ازمایش وسونو انجام بدیم بعد دکتر ببین مشکل حل شده کامل یا نه؟ برای رفلکس هم معاینه کرد وگفت باید داروهات بخوری عزیزم خیلی ورم معده ات کم شده فدای مهربونیات بشم من ازهمه مامان نی نی ها وخاله هایی که برای کورش  دعا کردن وهمیشه حالت می پرسیدن ممنونم وخیلی خیلی خوشحالم که دوستهای...
11 آبان 1391

خبرهای دیروز

سلام عشق زندگیم خوبی عزیزم؟من  عاشق لحظه لحظه های هستم که کنارتو هستم اصلا متوجه زمان نمیشم وبا سرعت میگذره حسابی شیرین کاریهات شروع شده وقتی کارهات میبنم ذوق مرگ میشم  بغلت میکنم وتا اونجایی که ممکن بوست میکنم   کورش جونم دیروز دوباره بردمت دکتر اخه سرما خوردگیت هنوز خوب نشده وسرفه های وحشتناک میکنی دکتر که دیدت گفت ویروس طول میکش تا خوب بشه بعد رفتیم خونه مامان لیدا وبابایی که دیدیم مامان لیدا نیستش یادش نبودم که خاله نفیسه قرار بره سونو تا ببینن نی نیشون چی؟ به مامان لیدا هم گفته بود بره چون با دکتر اشنا هستش که حتما بهشون بگه چی ؟خلاصه تا من رفتم زنگ بزن ببینم چرا دیر کردن دیدم خاله نفیسه زنگم ز...
9 آبان 1391

تولد کورش کبیر

    کورش جونم تو این پست  به مناسبت تولد کورش کبیر اسمت  کامل انگلیسی  نوشتم البته کورش کبیر یک ایرانی اصیل بوده   صبح یکی از روزهای دل انگیز پاییز سال 600 ق.م بود. پرتو طلایی رنگ خورشید چهره هگمتانه را نوازش میکرد . صدای شیون نوزادی در تالار کاخ می پیچید و کورش کبیر چشم به جهان گشود  ٧ ابانماه زاد روز کورش بزرگ را به همه ایرانیهای اریایی تبریک میگم   به مناسبت این روز بزرگ من وبابا محمد دیدیم شما الان کورش صغیر هستی وقرار چند سال دیگه که بزرگ شدی مثل کورش کبیر بشی به این مناسبت امشب رفتیم بیرون و٣ تا کتاب که مربوط به کورش کبیر بود گرفتیم که وقتی بزرگ شدی بخونی...
7 آبان 1391

زیارت

  کورش جونم حال واحوالت چطوره ؟کورش جونم اول عید قربان بهت تبریک میگم وهمین طور به همه نی نی های خوشگل ومامانی این چند روز که حسابی سرما خوردی ودارو مصرف میکنی امیدوارم زود زود خوب بشی عزیزم دیروز هیئت بابایی میرفت اقاعلی عباس میگم هیئت بابایی اخه اون ریس هیئت هستش همه میرفتن مامانی و عموها و بابا محمد منم نمیدونستم چیکار کنم شما رو ببرم یا نه ؟ میترسیدم سرما خوردگیت بدتر بشه ولی دقیقه ٩٠ تصمیم گرفتم ما هم بریم تا شما اونجا بدو بدو کنی حال کنی صبح همه رفتن چون بابا محمد میخواست گوسفند بکش ما نزدیک ظهر رفتیم  بابایی برامون اتاق گرفته بود تا راحت باشیم .کورش جونم تو دفعه اولت بود که میرفتی اقا علی عباس امیدوارم دعا کرده باشی ...
6 آبان 1391

خبرهای خوب

  سلام گل پسرم نمیدونی چقدر خوشحال هستم دیروز رفتیم تهران اخه سونو وارمایش داشتی باید انجام میدادی صبح رفتیم اول رفتیم ازمایشگاه مرکزی وقتی متوجه میشدن که ازمایش برای سنگ  هم داری تعجب می کردن  ولی زیاد تو ازمایشگاه اذیت نکردی برای اینکه ازمایش ادرا ازت بگیرم شلوارت پات کردم واوردمت تو خیابون چون حسابی بچه ها گریه میکردن شما کمی ترسیده بودی برای همین اومدیم بیرون وشما زود جیش کردی ولی ازمایش سنگت معلوم نیست بشه ازمایش کرد یا نه اخه چند تا سنگ خیلی ریز  بود  من امیدوارم بتونن ومعلوم بشه چه سنگی بعد رفتیم داروهات بخریم همه داروخانه این داروها نداره ما هم مجبور شدیم بریم همون داروخانه که قبل میرفتیم بریم...
2 آبان 1391
1